بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است- دیروز مطلع شدم-یکی از منسوبین جناب حضرت اقای حاج خلیل دادور رحمت الله علیه برحمت الهی رفته است-من مدنی با ایشان حشر ونشر داشتم- ایشان دریک زندگانی بسیارسخت متولد شد- ودریک خانواده که گدر ایشان درامورش وپرورش بود و نقش سریداری داشت وبه اصطلاح گارد علما ودرشب چراق کش بود ودر جلو علما حرکت میکرد وبزده بزرگ ایشان یل شهرستان بود وتنفنگدارها داشت وخانه بصورت قلعه بود وبا بهایت کشتار کردند .درانقلاب موضع گرفتند وبصورت ناجوان مردانه در جاده شهید کردند-ایشان معلم شد وبه برازجان انتقال پیداکرد خان خطرناکی که طرفدار شاه بود همه رافراری میداد وحتی از اموزش وپرورش بیرومیرفتند حتی افراد برازجان حاضرنبودند .که انجابروند ایشان خواسته بود - بالطافتی که داشت وسیاست کارکشته جزو مشاورین درامد وبعلت فقر دزدی وادم کشی درانجا وجود داشن ایشان کم کم دعای کمیل- را درمدر سه وسپس در خانه خان راه انداخت وعزاداری امام حسین علیه السلام -زمانی که به نیرز باز گشت همه بهنزد ماشین امدند وگریان بودند- ایشان با برادران وخواهران زمینی خریدند وباکمک یکنفر دیگر خانه راساختند وایشان درانقلاب مسول اموزش و پرورش اباده شدندمن را دعوت کردند زمانی کهمن بهاباده رسیدم و بهسمت ایشان رفتم وایشان وکارمندان درحال ساخت دیوار بودند- ایشان در دانشگاه فردوسی مشهد قبول شدند درعلوم اسلامی وشاگرد نخبه روز گار مرحوم علی شریعتی رحمت الله علیه شدند وتااخر عمر همان سبک وسیاق را داشتند که دانشجویان دانشگاه هرگاه استادنبود ومردم را دعوت کردند ایشان سمخنرای میکردند درست مانند ایشن ولی کمی مذهبی تر وهم چنان مایل بودند که ایشان صحبت کند-که بعدامدتی با روز نامه رسالت همکاری داشتند هم داری حافظه عجیب هم ذوق ادبی زیاد وکمب هم طبع شعر- درمقالات ساواک بودند گفته بودندکه ایشان برادر بزرگ زمینی خریدهبود /کمی مخارج از شهر که بااغ کنند وایشان .دوستان روز های تعطیلی به بااغ میرلفتند ودرخت میکشتند وبعداز ظنهر کارتمام مبشد وصحبت وگفتگو شروع میشد بامهارت مطلب انقلانبی که ظاهرای انقلابی ندارد بیان میکند و رند روزگار است درتمام مدت اورا رصد میکردند مثلا شنبه دوصفحه بزرگ نشتهبود وپرونده خود رابنه.من دادکه بخوانم وبعد یکشنبه چنین نوشته است ودوشنبه چنین نوشته است وبعد جمع بندی هفته که ایشان این خصلت رادارد-ایشان درمنزل اشپزی میکرد واغلب نظاوت منزل باخود ایشان بود واستادسرکه درست کردن وغیره بود-مدتی سیر سلوک شد و فرشتگان دیده بود از پنچره وارد اطابق شدند- این اواخر پا ی ایشان شکست و/کمی هم فراموشی دست داد از لطیفه های ایشان در مشهد منزل کشی را یک طبقه اجاره کردبود درباراندگی زاید مقداری اسقف فروریخت صاحب خانه خواست درست کند ایشان گفتند خودم درست میکنم- وبایک افغانی شروع کردن بدرست کردن افغتانی از ایشان سدوال اینفرد که مداوم ناس ناس میگویدناس هم میکشد- بعد ایشان متوجه میشود افغانی که مقداری برگ تنباکو میان دندان ولب قرارمیدهند- اب انرا فرو میدهند- بهان ناسی میگویند دندان هارا زرد میکند وخراب میکند ودهان راداغان میکند-خدایش بی امرزد- واز گناهان اش ببخشاید واجری متعالی به ایشان بدهد ودرجوار بزرگان وشهدا وغلما درخدمت سروران صلواته علیهم الاجمعین گجای دهد واز منسوبین وخانوادهها و اشنایان ودوستان کمال تشکر صبراز خداوندمنان میطلبم -علی گریست